سلام
این بار دومی است که پاک میکنم و مینویسم...خسته ام خیلی...
نجمه که رفته آزمایشگاه خاک ٬ شمیم کلاسه و فاطمه داره تحقیقاتشو کامل میکنه...
یه مینوی بیکار داره برای شما مینویسه...خیلی بیکار ٬باورتون نمیشه
میدونید چی میخوام؟ میخوام برم توی یک بیابون که هیچ کس نباشه٬هیچ کس.......
هیچ کس....الا یه مهربونی که همیشه هست...
بعد بشینم براش درددل کنم ٬گریه کنم٬ حرف بزنم٬ بر سر اون کسانی که ازش متنفرم٬ دادبزنم
فحش بدم(نه...نه...فحش کار بدیه) التماس کنم.....
خلاصه سر خدارو با حرفام ببرم
که دیگه خدا بهم بگه:بنده کوچولوی من٬(به من میگه بنده ؟ منو جز بنده هاش حساب میکنه؟)
بلند شو برو رد کارت٬هم وقت منو گرفتی٬هم وقت خودتو...(می دونم خدا نمیگه)
وای............ اخه خدا من چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من برای کی گریه کنم؟ تو خدای منی
من فقط تورو میشناسم....
میدونم اونقدر خدا مهربونه که میشینه پای حرفام٬گوش میده٬ بهم لبخند میزنه
اگه اونقدر ناراحت باشم قلبم رو به آغوش میگیره....مطمئنم وقتی اشکی از گونه هامون می غلته
دست مهربون اوست که اشکارو پاک میکنه
چون میدونه بنده هاش جز او کسی رو ندارن.....
حتمی بچه ها مطلب منو بخونن می خندن....بخندین ...دارم براتون.....
الهی٬ گل لبخند همیشه رو لباتون باشه٬ و دل تون شاد...
........ای کاش بچه ها بودن!! اون وقت با هم مینوشتیم....با هم میخندیدیم وبا هم گریه میکردیم
راستی شمیم جان یادته یه شب از روی مسخره بازی٬ چراغ اتاقو خاموش کردیم تا یه کم٬ گریه
کنیم....اگرچه اول خندیدیم اما بعد واقعا داشتیم گریه میکردیم چه خوب بود......
وای یه چیزی میدونید سه شنبه یه سمینار طراحی دارم(یه ضد حالی که بعضی اوقات من توی
جمع دوستان میزنم٬یه هویی حرف درس بزنی).....خدا به دادم برسه...
اخییش ٬
یه چیزی دارم از این جا فاطمه رو دید میزنم واقعا داره کار علمی انجام میده...
بزارید منم برم دنبال بدبختیام...اخه خیلی کاری دارم...
اخه سر شمارو هم به درد آوردم
شاد باشید
سلام الهی برات بمیرم که اینقدر عرق جبین می ریزی .منم ناراحتم چون دوستم به ارزوش نرسید من ناراحتم خیلی زیاد ومیدونم که او نمیدونه ولی من به خاطر ناراحتی او ناراحتم .ولی از خدا بهترین چیزا رو واسش می خوام .یا علی . .به امید حق.
نکنه دوستتون کارشناسی ارشد قبول نشده!!!!!!!!
بابا بی خیال زندگی همچنان باقی است
سلام خسته نباشید
دوست عزیزم نوشتن از دلتنگی خوبه
اما یادت باشه شما که داشنجویی یعنی یه چیزی بیشتر از باقی می فهمی
دلتنگی هم یه روز تموم می شه
ای مرا ازرده از خود گر پشیمانی بیا
هر زمانی که غمم در دلت افتاد بیا
سلام مینو خانم
ممنون از حضورتون... وبلاگ زیبایی داریدتبریک میگم...
همیشه توکلتون به خدا باشه
پیروز باشید و سلامت
یا علی
متشکر
سلام عزیزم ، مرسی که به وبلاگ ما سر زدی.
من از بدبختی زنان ایرانی چیزی ننوشتم توی وبلاگم ، چرا اینطوری فکر کردی؟ من به ایرانی بودنم افتخار می کنم و پدر و مادر نازنینم رو میپرستم ، امیدوارم که فرزند من هم در قبال من اینطوری باشه. من همیشه دنیا رو قشنگ می بینم و مشکلات رو کوچیک ، این تو هستی که خیلی با غم و اندوه و غصه و ناامیدی می نویسی. راستی چرا؟ چرا می گی برم دنبال بدبختی ام؟ این جمله قشنگی نیست ، شکر خدا رو اول بخاطر سلامتیت و بعدش به خاطر تمام نعمتهاش بجدا بیار ، بعد بببین چطور همچی به چشمت قشنگ میاد و مشکلات آسون . اگه تو هم دوستی داشتی که بر اثر بیماری MS جلوی چشمت ، روز به روز به مرگ نزدیک شدنش رو می دیدی با وجود داشتن یه دختر خوشگل ۸ ساله ، هیچ وقت اینطوری نمی نوشتی و روزی میلیون ها بخاطر اینکه سالم هستی شکر می کردی. به هر حال خوش و سالم باشی و در کارهات موفق. بازم به دیدن من و نی نی بیا.
سلام
مامان آذر مهربون از اینکه همچون دختر خودت به من بعضی چیزهارو گوشزد میکنی ممنون
وبلاگت محشره
ممنون
فدات....همه اینو بهم میگن
این نیز بگذرد
آن هم نیز میگذرد
سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
سلام
خسته نباشید
ممنون از حضور سبز شما در وبلاگ محقرم
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید
قربان شما: هادی - مشهد
سلام همسایه
نفهمیدم بالاخره وقت داری یا بیکاری !!!
یادم باشه یه خورده بیشتر ازتون بپرسم